ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

شیرین تر از عسل

سلام دوستان من ایلیا هستم و از اینکه بهم سر میزنید ممنونم

مادرانه

 

 

 

ایـــــــــــــلیــــــــــا 

 

 

 

 

فروردین سال 1396

سلام دسته گل زیبای من بهار با روی ماه تو زیباست موقعه سال تحویل پدر و پسر دوتایی قران خوندن و از خدای بزرگ خواستن که سال خوبی داشته باشیم   قربون پسرم که بلده از رو قران بخونه در پناه خدا و کلام خدا باشی گلمممممم شمارش معکوس سال تحویل و اخرین مناجات عیدی اقا ایلیا   پسر خوشگل من حسابی ذوق کرد فدای تو با اون نگاه قشنگت پدر و پسری عشقمی تو بهار من رویای من اینم سفره هفت سین سال 96 روی ظروف کریستال با مروارید تزیین کردم بعد از سال تحویل رفتیم خونه اقا جون عید و تبریک گفتیم بعد اقا جون گفت من تو عید فرصت نمیکنم بیام خونتون شما رف...
30 فروردين 1396
2746 87 273 ادامه مطلب

بهمن و اسفند

سلام عزیز دل مامان پسر دسته گل من بریم  خاطرات بهمن ماه و با هم ورق بزنیم کنسرت کلاسی هر 4 تا عالی قربونت برم موسیقی دان من     جشن ولنتاین در کنار دوستهای خوب و عزیزممم با برگزاری سولماز جون که یه روز عالی رو برامون رقم زد با حضور عمو موسیقی یه عالمه بازی و رقص و مسابقه و نمایش های جذاب پسری با صدای بلند خودش و معرفی کرد و بعد شعر مرغ سبز زیبا رو خوند   قطار بازی     جشن روخوانی کتاب قران پسر ها و دخترهای قرانی حالا دیگه کتاب قران و میخونن ایشالا قران نگهدار همه بچه ها باشه...
30 اسفند 1395

دی .جشن کریسمس .سرزمین عجایب با دوستامون پیست ابعلی و..

  سلام ایلیای من فصل زمستون از راه رسید دی ماه سال 1395 خب بریم برات یکم از برنامه های کلاس موسیقی بگم کلاستون تقریبا خوب پیش میره نت ها رو یاد گرفتی جاشون و میدونی وراحت میخونی تو زدن بلز       و فلوت هم خیلی پیشرفت داشتیی استادتون میگه همگی خوب هستین     فقط باید سعی کنه شماها با هم  بیشتر هماهنگ باشد یکم تو تمرین های گروهی سخت میشه براتون که با هم هماهنگ بزنید به شما و دوستت بهار یه مقدمه (پیش اهنگ )داده که اول شما بایدبزنی  بعد بهار و بعد همگی با هم نت مرغ سبز زیبا میزنید حس خوبیه که اول شما شروع میکنی اما یکم زمان میبره که همگی با دقت سر وقت خودتون نت ...
10 بهمن 1395

اذر.سفر به شمال .مریض شدن دایی .یلدا

سلام برپسر شیطون بلای من که این روزها همش تو فکر مردهای قوی هیکله سوپر من و مرد عنکبوتی و... کارت شده بالا رفتن از مبل و اپن و..پریدن قربون حرکاتت بشم من که انقدر با دقت نگاه میکنی و تکرار میکنی چند وقته گیر دادای به لباس مرد عنکبوتی میپوشی اما همش میگی این مثل لباس اسپایدرمن نیست اخه لباس اون دستکش و جوراب هم داره   اذر ماه که از راه رسید هوا هم سرد تر شده تو این شرایط انگار ادم دلش یه سری چیزهای جدید میخواد کدو لبو اجیل و پشمک انگار دلم یلدا میخواست واسه همین تو این ماه بیشتر شبهای ما  پر بود از این خوراکی ها   پسر گل  من چند روزی حالت خوب نبود...
7 بهمن 1395

ابان .سرخه حصار 2 بار .جشن کلاس زبان .سفر به گیلان

سلام وروجک ناز من شیطونک مامان .. بریم تا عکس های ابان و برات بزارم 2 ابان ماه (11 هفته ) برای بار دوم رفتیم پارک جنگلی سرخه حصار این بار تو خونه غذا اماده کردم  و چون دفعه پیش اسکوتر برده بودیم و تو دوست داشتی دوچرخه بازی کنی تو قسمت شهرک ترافیک دوچرخه اتو با خودمون بردیم حسابی بازی کردی  .خوشحالم که بهت خوشگذت       پاییز که می شود انگار از همیشه عاشق ترم در تمام طول پاییز نمناکی شب ها را با تمام منفذهای پوستم لمس می کنم وچشمانم همه جا نقش دیدگان تورا جستجو می کند پاییز که می شود همراه برگها رنگ عوض می کنم زردو نارنجی می شوم و با باد تا افقی که چشمانت درآن در...
14 آذر 1395

مهر... ماه مهربانی از راه رسید

برای پسرم کیفش را چندین بار چک کرده ام، مدادها، دفترها، پوشه ها، پاک کن، مدادتراش، خط کش، کتابها لیوان و جامدادی را در کیف گذاشتم، همه را برچسب زده ام، لباسهایش آماده است، بیشتر از اینکه دلم شور وسایلش را بزند، دلم شور آمادگی روح و روانش را می زند، من اضطراب دارم که نکند کم گذاشته باشم، نکند در حقش ظلم کرده باشم، میدانم کوتاهی کرده ام،    گاهی کم طاقت شده ام، گاهی فریاد زده ام، گاهی آنقدر کارهایم زیاد بود که برایش کم کتاب خواندم، حالا با سواد می شود و من در حسرت کتاب خواندن می مانم، می دانم کم همبازیش شدم، چقدر برای ریخت و پاش اسباب بازی ها غر زدم. و چقدر صبور بود و چقدر مهربان که با همه بدی هایم باز...
4 آذر 1395

شهریور تولد پسر زیبای من .سرخه حصار .کلاس زبان و....

                                                                پسرم وقتی که تو دنیا بیای چراغ خونه‌ام رو روشن می‌کنی پسرم وقتی بیای با خنده‌هات به دلم رنگ جوونی می‌زنی پسر پسر زندگیم رو پر می‌کنه پسر پسر قند عسل می‌شی برام عصای دستم می‌شی تو بزرگ ...
25 آبان 1395
1846 13 24 ادامه مطلب

مرداد

سلام وروجک خوشگل من امدم برات خاطرات مرداد ماه و ثبت کنم. اولین روز مرداد دعوت شده بودیم جشن عقد پسر پسر عمو محمود به صرف میوه و شیرینی خیییلی خوش گذشت شما تمام مدت تبلت بازی کردی  کاری به من نداشتی اها راستی یه چیزی که فراموش کردم تو پست های قبلی بنویسم برات این بود که بابایی زحمت کشیده دوباره  برات تبلت خریده امیدوارم این یکی رو سالم نگه داری   قربون این پسر خوشتیپ که مامانش فداش میشه   یه گردش دو نفره تو انقلاب و خرید کتاب     کتاب الفبای عربی رو تموم کردین 5 مرداد براتون جشن الفبا گرفتن به خرج مامان ها هر کس برای بچه اش ...
27 شهريور 1395

تیر ماه .دوبار سفر به شمال .سفر به همدان .عروسی

پســـــــــــــرم    تو شاهکار خلقتی ، تحقیر را باور نکن    بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش         زیبا و زشتش پای توست ، تقدیر را باور نکن         تصویر اگر زیبا نبود ، نقاش خوبی نیستی          از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور نکن                          خالق تو را شاد آفرید ، آزاد آزاد آفرید ...
8 مرداد 1395