مرداد
سلام وروجک خوشگل من
امدم برات خاطرات مرداد ماه و ثبت کنم.
اولین روز مرداد دعوت شده بودیم جشن عقد
پسر پسر عمو محمود
به صرف میوه و شیرینی خیییلی خوش گذشت
شما تمام مدت تبلت بازی کردی کاری به من نداشتی
اها راستی یه چیزی که فراموش کردم تو پست های قبلی بنویسم برات این بود که بابایی زحمت کشیده دوباره برات تبلت خریده
امیدوارم این یکی رو سالم نگه داری
قربون این پسر خوشتیپ که مامانش فداش میشه
یه گردش دو نفره تو انقلاب و خرید کتاب
کتاب الفبای عربی رو تموم کردین
5 مرداد براتون جشن الفبا گرفتن به خرج مامان ها
هر کس برای بچه اش یه کلاه که با حروف اسمش یا حروف الفبا تزیین شده باشه باید درست میکرد
من با نمد برات تاج درست کردم حروف اسم قشنگت و نوشتم
این توپ ها هم جایزه تون بود .خییییلی دوسش داری
یکی از مامان ها زحمت پخت کیک و برعهده گرفت (البته خرج کردش و حساب کردیم )
یکی از مامانها هم پفیلا درست کرد براتون (پول اونم دادیم )
و ژله های کوچیک اماده
منم برای بچه ها بادکنک و فشفشه بردم
خیییلی بهتون خوش گذشت و کلی بازی کردین
خیییلی خوشحالم که حروف و یاد گرفتی
من و شما و بابایی با هم رفتیم چیتگر
تو خونه سالاد و شامی درست کردم بردیم اونجا عصرونه خوردیم
بعد از اونجا رفتیم
دریاچه خلیج فارس
عاشق این بازی شده بودی و مجبور شدیم چند بار بهت توضیح بدیم که برای شما مناسب نیست اصلا تو این سن بلیت نمیفروشن
اما انقدر دوست داشتی تجربه کنی که توجه نمیکردی
ساحل دریاچه
شهربازی خلیج فارس
من و پسری با هم یکی از کاردستی های کتاب زبان و درست کردیم
ترم 6 کلاس زبان هم به پایان رسید
داشتم برات کیک درست میکردم که بعد شام با هم بخوریم که یهو قرار شد بریم خونه مرضیه اینها بعد از خوردن شام دیگه کیک و نخوردیم برداشتم با خودمون بردم خونشون اخه بی مناسبت نبود چون روز دختر بود
الهی قربونت برم پسر مهربونم بهت افتخار میکنم این ترم و هم با موفقیت پشت سر گذاشتی
مامان برات تفنگ ابپاش خریدم
خیییلی دوست داشتی که داشته باشی منم برات خریدم به شرطی که رو کسی اب نپاشی
فردا صبح با مرضیه امدین تو حیاط و اب بازی کردین
ابپاش تو بزرگ تر بود و بیشتر اب میپاشید هر چی مرضیه میگفت بدی بهش گوش نمیدادی
تا میدادی بهش پس میگرفتی دوباره
اولین بار بود میدیدم که رو چیزی انقدر حساسی
همیشه اسباب بازی هاتو با همه تقسیم میکنی و اصلا خسیس نیستی
1 شنبه کلاس روخوانی داشتین بعد از کلاس با خاله لیلا و امیر حسین رفتیم ناهار ساندویچ خوردیم و بعدش رفتیم پارک که بابا امد دنبالمون دم پارک
اینم عروسک من که تو پارک حسابی شیطونی کرد و حرفامو گوش نکرد
تفنگت هم خراب شد
کارنامه این ترم کلاس موسیقی
21 مرداد دایی جون اینها امدن خونه ما من غذا درست کردم برداشتیم بردیم تو پارک خلیج فارس خوردیم
چون خیییلی شلوغ بود سریع پاشدیم
راه افتادیم به سمت امامزاده داود
بین راه امامزاده یه جا نشستیم چای و قلیون
ساعت 2 شب رسیدیم به امامزاده همون جا چادر زدیم تا صبح تو چادر خوابیدیم (مجهز بودیم پتو و بالش و...)
صبح پاشدیم رفتیم زیارت و صبحانه خوردیم
تو بازار گشتیم برای شما و طاها یه تفنگ ابپاش خریدیم دوباره
22 مرداد روز جهانی چپ دست ها من و پسری چپ دست دستامون و بردیم بالا
هدیه پسر قشنگم اون تیر کمونه که تو دستشه
ایلیای کمان گیر من
یک هفته اخر مرداد پی کارای تولد و خرید و تمیزی خونه بودم و صد البته کلاس های پسری
عاشقتم چون عشقی
میبوسمت چون پاک ترین هدیه خدایی
خدایا به تو و دستهای مهربونت میسپارمش