ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

شیرین تر از عسل

مرداد

1395/6/27 2:31
925 بازدید
اشتراک گذاری

عینکسلام وروجک خوشگل منعینک

امدم برات خاطرات مرداد ماه و ثبت کنم.

محبت

اولین روز مرداد دعوت شده بودیم جشن عقد

پسر پسر عمو محمود آرام

به صرف میوه و شیرینی خیییلی خوش گذشت

شما تمام مدت تبلت بازی کردی خندونک کاری به من نداشتی

اها راستی یه چیزی که فراموش کردم تو پست های قبلی بنویسم برات این بود که بابایی زحمت کشیده دوباره  برات تبلت خریده

امیدوارم این یکی رو سالم نگه داری متفکر

 

قربون این پسر خوشتیپ که مامانش فداش میشه بوس

 

محبت

یه گردش دو نفره تو انقلاب و خرید کتاب

 

 

محبت

کتاب الفبای عربی رو تموم کردین

5 مرداد براتون جشن الفبا گرفتن به خرج مامان ها زبان

هر کس برای بچه اش یه کلاه که با حروف اسمش یا حروف الفبا تزیین شده باشه  باید درست میکرد

من با نمد برات تاج درست کردم حروف اسم قشنگت و نوشتم

 

 

این توپ ها هم جایزه تون بود .خییییلی دوسش داری

یکی از مامان ها زحمت پخت کیک و برعهده گرفت (البته خرج کردش و حساب کردیم )

یکی از مامانها هم پفیلا درست کرد براتون (پول اونم دادیم )

و ژله های کوچیک اماده

منم برای بچه ها بادکنک و فشفشه بردم

خیییلی بهتون خوش گذشت و کلی بازی کردین

خیییلی خوشحالم که حروف و یاد گرفتی بوس

محبت

 من و شما و بابایی  با هم رفتیم چیتگر

تو خونه سالاد و شامی درست کردم بردیم اونجا عصرونه خوردیم

 

بعد از اونجا رفتیم

دریاچه خلیج فارس

 

 

 

عاشق این بازی شده بودی و مجبور شدیم چند بار بهت توضیح بدیم که برای شما مناسب نیست اصلا تو این سن بلیت نمیفروشن

اما انقدر دوست داشتی تجربه کنی که توجه نمیکردی

 

ساحل دریاچه

شهربازی خلیج فارس

محبت

من و پسری با هم یکی از کاردستی های کتاب زبان و درست کردیم آرام

 

 

ترم 6 کلاس زبان هم به پایان رسید

داشتم برات کیک درست میکردم که بعد شام با هم بخوریم که یهو  قرار شد بریم خونه مرضیه اینها بعد از خوردن شام دیگه کیک و نخوردیم برداشتم با خودمون بردم خونشون اخه بی مناسبت نبود چون روز دختر بود آرام

الهی قربونت برم پسر مهربونم آرامبهت افتخار میکنم این ترم و هم با موفقیت پشت سر گذاشتی

مامان برات تفنگ ابپاش خریدم

خیییلی دوست داشتی که داشته باشی منم برات خریدم به شرطی که رو کسی اب نپاشی چشمک

 

فردا صبح با مرضیه امدین تو حیاط و اب بازی کردین

 ابپاش تو بزرگ تر بود و بیشتر اب میپاشید هر چی مرضیه میگفت بدی بهش گوش نمیدادی

تا میدادی بهش پس میگرفتی دوباره

اولین بار بود میدیدم که  رو چیزی انقدر حساسی

همیشه اسباب بازی هاتو با همه تقسیم میکنی و اصلا خسیس نیستی

محبت

1 شنبه کلاس روخوانی داشتین بعد از کلاس با خاله لیلا و امیر حسین رفتیم ناهار ساندویچ خوردیم و بعدش رفتیم پارک  که بابا امد دنبالمون دم پارک

 

اینم عروسک من که تو پارک حسابی شیطونی کرد و حرفامو گوش نکرد

تفنگت هم خراب شد غمناک

 

محبت

 

کارنامه این ترم کلاس موسیقی آرام

21 مرداد دایی جون اینها امدن خونه ما من غذا درست کردم برداشتیم بردیم تو پارک خلیج فارس خوردیم

چون خیییلی شلوغ بود سریع پاشدیم

راه افتادیم به سمت امامزاده داود

 

بین راه امامزاده یه جا نشستیم چای و قلیون

ساعت 2 شب رسیدیم به امامزاده همون جا چادر زدیم تا صبح تو چادر خوابیدیم (مجهز بودیم پتو و بالش و...)

صبح پاشدیم رفتیم زیارت و صبحانه خوردیم

تو بازار گشتیم برای شما و طاها یه تفنگ ابپاش خریدیم دوباره

 

 

22 مرداد روز جهانی چپ دست ها من و پسری چپ دست دستامون و بردیم بالا خندونک

هدیه پسر قشنگم اون تیر کمونه که تو دستشه

ایلیای کمان گیر من بغل

 

یک هفته اخر مرداد پی کارای تولد و خرید و تمیزی خونه بودم و صد البته کلاس های پسری آرام

عاشقتم چون عشقی

میبوسمت چون پاک ترین هدیه خدایی

خدایا به تو و دستهای مهربونت میسپارمش فرشته

پسندها (2)

نظرات (3)

بهار مامان شایلین
27 شهریور 95 8:14
سلام زهرا جووون خووبی عزیزم؟؟؟ چرا وبلاگ پسر گلی رمز دار شــده؟؟
زهرا مامان ایلیا جون
پاسخ
عزیزم شما وبلاگتون و قفل کردین من نمیتونم وارد وبلاگتون شم که رمز بدم
مامان طاها
5 مهر 95 12:04
ایشالله همیشه به شادی و خوشی بگذره براتون
ابراهیم
20 مهر 95 10:22
سلام ان شاالله همیشه کنار هم و با هم سلامت و خوش و خوشبخت باشین. تنتون سالم و دلتون شاد. ما شاالله مردی شده ایلیای عزیز