دی .جشن کریسمس .سرزمین عجایب با دوستامون پیست ابعلی و..
سلام ایلیای من
فصل زمستون از راه رسید
دی ماه سال 1395
خب بریم برات یکم از برنامه های کلاس موسیقی بگم
کلاستون تقریبا خوب پیش میره
نت ها رو یاد گرفتی جاشون و میدونی وراحت میخونی
تو زدن بلز و فلوت هم خیلی پیشرفت داشتیی
استادتون میگه همگی خوب هستین فقط باید سعی کنه شماها با هم بیشتر هماهنگ باشد یکم تو تمرین های گروهی سخت میشه براتون که با هم هماهنگ بزنید
به شما و دوستت بهار یه مقدمه (پیش اهنگ )داده که اول شما بایدبزنی
بعد بهار و بعد همگی با هم نت مرغ سبز زیبا میزنید
حس خوبیه که اول شما شروع میکنی اما یکم زمان میبره که همگی با دقت سر وقت خودتون نت ها رو اجرا کنید
.پیست ابعلی و...
فلوت و خیییلی دوست داری قربون انگشت های کوچولوت بشم که اگه یه زره این ور اون ور شه صدای خوبی نمیده و باید حسابی دقت کنی
بعد از اینکه یه بار نت شعر و با هم میزنید بعد با هم شعر اون نت و میخونید و دوباره نت
اینم تمرین گروهی بلز
یه روز بعد از کلاس وقتی با تینا جون استاد موسیقی صحبت میکردم ازش پرسیدم کی میرید سراغ دفتر نت و تمرین نوشتن نت ها
متوجه شدم که تعجب کرده که چرا عجله دارم
منم بهش گفتم اخه ایلیا تو خونه گاهی شروع میکنه به نوشتن نت ها (البته منظورم حروف روی بلز هست چون اونها هم فعلا برای شما نت شعر ها رو بلز و به همون صورت مینویسن)
خلاصه وقتی بهش گفتم که خودت مینویسی حسابی خوشش امد و تشویقت کرد
و بهت گفت به به از الان رفتی سراغ اهنگ سازی !
و ازت خواست که این بار یه نت بنویسی و ببری اونجا با هم بزنید
خلاصه اون روز مثل همیشه بابا پشت در اموزشگاه تو ماشین منتظر ما بود
وقتی امدم تو ماشین بهش گفتم که چقدر معلمت تشویقت کرده و ازت راضی بوده
همون روز اول رفتیم کانتینر همبرگر مخصوص مامان و که چند وقتی میشه خیییلی بهش علاقه پیدا کردم و خوردیم و بعد برای پسر خوشگل و نازمون که دل مامان و بابا رو به دست اورده بود یه جایزه به انتخاب خودش خریدیم
چند وقتی میشه بیشترین سرگرمی هات همین مردهای قوی هیکل شدن
چندتایی شون البته خراب شدن
و چند تایی رو هم در نظر گرفتی که بخری (البته با پول خودت بهت پول تو جیبی میدیم و شما هم جمع میکنی هر چی دوست داشتی میخری )
بعد از اینکه یکم با مردهای قوی هیکل بازی میکنی یهو میری تو جو لباس مردعنکوبتی
یا میری سراغ تفنگها و شمشیر و تیر کمونت
منم که مثل همیشه تسلیم چون عاشقتم
الهی فدات بشم عروسک نازم
نمیدونی وقتی میبینم بلدی قران بخونی چقدر ذوق میکنم
و بلاخره پس از کلی تلاش و پشتکار کتابهاتون تموم شد و رفتن روخوانی جز 30 ایشالا تا اخر این ماه روخوانی جز 30 تموم میشه و میرید روخوانی و روان خوانی کل قران
ایشالا در پناه خدای بزرگ و کلام حق خداوند باشی
اینم یه عکس از کلاستون و قران جز 30 و جایزه ای که معلم به همه بچه ها داد (تراش و چراغ قوه )
بعد از کلاس بردمت که هر چی دوست داشتی بخری برای خودت
چند وقتی بود دلت میخواست مار بخری( از روزی که تو پارک بانوان دست پویان جون دیده بودی )
چش بازار و در اوردی ابن ها رو انتخاب کردیخودت خواستی به من چه
ولی دور از شوخی .همیشه سعی میکنم برات جایزه حتی شده یه چیز کوچیک تهیه کنم چون دوست ندارم زده بشی خسته شی
کم کاری نیست الان تو سن 5 سال و 4 ماهگی پا به پای هم هفته ای 2 جلسه تقریبا یک سال و نیمه میریم و میاییم و الان بلدی قران و بخونی و ایشالا تا اخر بهمن ماه میتونی روان بخونی
یکشنبه 12 دی ماه اغاز سال میلادی
انقدر این روزها همه جا تو پیش دبستان تو کلاس ها و بین همه حرف از بابانویل و جشن میلادی بود که یه روز بهم گفتی مامان جشن بابانویل کی میگیری
منم برات توضیح دادم که این جشن مال ما نیست
و سال نو ما همزمان با شروع بهاره
ازم پرسیدی مگه مال اونها کی هست گفتم زمستون
گفتی اها اره منم شنیدم که بهش جشن زمستون هم میگن
باز دوباره برات توضیح دادم که نه جشن زمستون نیست اغاز سال میلادی هست یعنی عید خارجی ها
و بعد گفتم بهت که ما اخرین شب یلدا که فرداش زمستونه رو جشن یگیریم که بهش میگن یلدا
اما دیدم قانع نشدی و در اخر گفتی چرا مامان من میدونم بهش جشن زمستون هم میگن
زمستونم که برای ما هم هست پس بیا ما هم کیک درست کنیم
منم اون شب برات یه سری چیزهای تزیینی کریسمس درست کردم
فرداش هم با کمک هم کیک درست کردم
یه بابانویل که وقتی مجرد بودم با پولیش درستیده بودم و اوردم یه کوچولو تزیین کردم
و نتیجه کار این شد که میبینی .تو کارتون ها شنیده بودی که بچه ها هم تو تزیینات کمک میکنن و برای همین سعی میکردی کمک کنی و نظر میدادی
ابنم کیک و کادو
اون فرغون پایینی رو خودت درست کردی
ایلیا نامی پویان سودا (روزا جون و پوریا جون تو عکس نیستن )
سرزمین عجایب
یه روز خوب و دلنشین در کنار دوستهای خوشگلم و بچه ها
الهی من فدات
قربون نگاه قشنگت
با کلی دقت بازی کردی و در اخر برگه های جایزه رو جمع کردی و رفتیم یه خط کش و اسکیت برد کوچولو گرفتی
ایلیا و پویان خاله فوتبال دستی
ایلیا و اقا پوریا
ایلیا جون و نامی عزیز
پیست ابعلی
یه روز خوب کمی سرد اما افتابی
بازی شادی هیجان و البته کمی ترس و دلهره برای من که نکنه یه وقت سر بخورم (22 هفته )
البته هر 3 تایی یخ شکن بسته بودیم به کفشمون کهاگه اون نبود
1 ساعت تیوپ اجاره کردیم و تو و بابایی کلی سر خوردین و کیف کردین
من و بهترین بابای دنیا
یه چند تا عکس از بازی ها و سرگرمی هات تو خونه
خمیر بازی
بازی هوشی
نقاشی و تمرین قران
یه بازی جدید که بابا پیشنهاد داد .
کنترل توپ روی میز با فوت بدون کمک دست کلی وسط بازی جر زنی میکردی
بازی با تفنگ پر سرو صدا و ادم اهنگی بدتر از اون
ماشین دیونه که خودش دیونه است ما رو هم روانی میکنه با سرو صداش
بازی با لگو که تقریبا کار هر روزته .جدیدا ساختمون درست میکنی و برای ماشین ها پارکینگ
تفنگ بازی و ....
اینم جعبه ابزار مهندس من
این انگشتی ها رو هم من درست کردم
5 تا برای شما و 5 تاش برای طاها
یه چند تا عکس از اتاقت برات میزارم که یادگاری بمونه برات
از وقتی میز کامپیوتر امده تو اتاقت خیییلی شلوغ شده البته یه خوبیش اینه که گاهی میشنی پای کامپیوتر یه سری کارهای ابتدایی مثل خاموش و روشن باز کردن فولدر و کمی هم کار باموس و یاد گرفتی
البته اسباب بازی هاتم روز به روز بیشتر میشه
خدا رو شکر زیاد اهل به ریز به پاش نیستی
ولی تقریبا هنوز با همه اسباب بازی ها بازی میکنی البته دوره ای هست
هر چند وقت یه سری ها مورد نظرته
بیشتر شبها تو اتاق خودت میخوابی
البته هنوزم خواب و دوست نداری و برای خواب مقاومت میکنی
شبهایی که حالت خوب نباشه
یا یهو بری تو جو لوس بازی واسه مامان میای پیش من
منم استقبال میکنم چون خودمم به اغوشت نیاز دارم
صبح ها دوست داری بیشتر بخوابی حتی اگه شب به موقعه خوابیده باشی
کارهای نمدی که واسه تولدت و درست کردم از شهریور تا حالا به درخواست خودت و اتاقت زدم بنظر من شلوغ کرده ولی مهم اینه که تو دوست داری
هر وقت دستمال لازم داشته باشی از اتاق خودت برمیداریمیگی خودم تو اتاقم دستمال دارم
میز و صندلی کیف و مدادت
توی یکی از کشو ها بازی های انگشتی و شطرنج و دومینو ساز دهنی و پاسور و...
از تو کشوهاتم عکس انداختم
دوست دارم همه لحظه ها رو برات ثبت کنم
ایشالا وقتی بزرگ شدی
دوتایی بشینیم و این روزها رو مورور کنیم
قسمت پایین کمدت بازی های فکری و هوشی رو گذاشتم
اینم ساعتهایی که تو اتاقت هست
ولی هیچ کدوم باتری نداره
یکی دوشب برات باتری انداختم ولی گفتی صداش و دوست نداری
منم برای اینکه راحت بخوابی باتری ها رو در اوردم
فک میکنم اگه از اول باتری مینداختم عادت میکردی چون با صدای تیک تاک ساعت اتاق ما مشکل نداری
مهم نیست
مهم اینه که پسر گل من بلده ساعت و بخونه خیییلی کم پیش میاد اشتباه کنی
ساعت کامپوتری رو که خیییلی وقت پیش یاد گرفته بودی
اون ساعت صورتیه اموزشی هست
اون کی که مثل کشتی میمونه چراغ خواب و ساعته
مسواک زدن گل پسر من