نیمه دوم ماه فرودین
14 فرودین .که میشد جمعه .رفتیم جمعه بازار لنگرود
کلی وسایل خوردنی و ...خریدم +دو تا جوجه اردک و یه جوجه
اینم جوجه اردک ها و ...که تو باغچه برای خودشون کیف میکنن
از شنبه بابایی رفت سر کار .هنوز پروژه شمال به پایان نرسیده و ما همچنان شمال هستیم .
هوا خیییلی عالی شده هر روز به هوای اینکه جوجه ها هم یه هوایی خورده باشن می اییم حیاط شما بازی میکنی و من هر روز کارم شده رسیدگی به باغچه .
فقط این بین برای بابا یه کاری پیش امد و رفت تهران اون کار و انجام داد و دوباره برگشت .منم به خاطر روز مادر با بابایی نرفتم چون میخواستم حتما 5شنبه سر خاک باشم (این چند روز پدر جون شبها پیش ما بود )
خلاصه این شد که 5 شنبه با هم رفتیم سر خاک .شما رو حاضر کردم میخوام در و قفل کنم بهم میگی مامان مگه تو هم سر خاک و بلدی
(این اولین بار نیست قبل از عید هم که تازه رفته بودیم خونه خودمون وقتی میخواستم در واحدمونو قفل کنم بهم گفتی عهه مامان مگه تو هم بلدی بعد بهت گفتم بریم برات اش بخرم اونجا هم دوباره همین سوال ازم پرسیدی و چند بار دیگه که اخرش کفرم در امد و گفتم پس چی! فک کردی فقط بابا بلده )
خلاصه سوار آژانسی که هماهنگ کرده بودم شدیم .سر راه رفتم گل فروشی گل وگلدون خریدم .بعد شیرینی فروشی رفتم حلوا خریدم و رفتیم سر خاک ..
ااون یکی گل و هم عید خریده بودم متاسفانه ساقه هاش خمیده
دوست قدیمی مامانم خدا بیامرز سر خاک بود با اون رفتیم خونشون تا پدر جون بیاد دنبالمون برگردیم خونه تقریبا 1 ساعتی اونجا بودیم شما هم حسابی پسر خوبی بودی
تو اون چند روزی مدت که بابا تهران بود
ما هم تو خونه سرگرم بودیم کلی ازت عکسهای خوشگل انداختم شما هم حسابی همکاری کردی .
چون زیاده چند تایشو برات میزارم .
البته تو این چند روز با پدر جونی رفتیم خونه دایش برای شب نشینی ...
یه بارم رفتیم مراسم هفت شوهر دختر عمه مامان خدابیامرزم (با پدر جون )
این ساعت و هم تو خرید عید برات خریدم .امسال اصلا نشد از لباسهای عیدت عکس بندازم
اینجا ابمیوه خوردی میگی مامان منو بوس کن ببین بوی چی میدم
اخه چند باری من بوسیدمت و گفتم بوی عشق میدی یاد گرفتی .و گاهی خودت وقتی چیزی میخوری میگی بیامنو بوس کن ببین بوی چی میدم
شنبه صبح( 22 فروردین ) بابایی از تهران رسید تا رسید تو خونه شما با صداش بیدار شدی
بابایی مثل همیشه دلش نیومده بود دست خالی بیاد برای همین برات یه ماشین خوشگل .یه توپ .یه تفنگ ابپاش و یه موتور با موتور سوارش خریده بود
شما هم هنوز خواب از سرت نپریده رفتی سر وقتشون مبارک باشه عسل طلای من
مهربون ترین من برای روز زن که میشد روز قبلش یعنی 21فروردین
برای من یه جفت گوشواره با سلیقه خودش از تهران خرید و اورد .الهی فدای مرد مهربونم .
یه جعبه شیرینی و ابمیوه و هدیه زیبای من .دستت درد نکنه عزیزم مممممممنونم
الهی قربون اون شیرینی زبونی ها و مهربونی هات نمیدونی چند بار تو این چند روزه که تی وی همش درباره روز مادر برنامه میزاشت میرفتی و امدی با اون صدای قشنگت بهم گفتی مامان روزت مبارک و منو بوسیدی
وای که انگار دنیا تو دستهامه وقتی منو میبوسی
بابایی داشت می امد کامپیوتر و باند و میز کامپیوترم با خودش اورد .باعث خیر شد ت منم بتونم پستهامو اپ کنم
اینم یه پسسسسسسسسسسسر ناز
همون روز غروب هم با اینکه نم نم بارون می امد رفتیم دور استخر .
قسمت وسایل بازی و ورزشی با اینکه خیس بود اما یکم بازی کردی امدیم .عکس ننداختم چون تاریک بود
به جز این
روز بعد( 23 ) بابا صبح رفت سر کارش و زود امد خونه .چووون هوا خوب بود رفتیم دوباره دور استخر تا این بار بتونی راحت تر بازی کنی اصلا برای عکس همکاری نکردی
بعد از اینکه بازی کردی . خسته و گشنه شده بودی رفتیم اشکده
از اونجا هم رفتیم رشت تا بریم هیاهو برای گرفتن عکس ها .البته خب فکرشو کن تا اونجا بریم شما یه دو ساعتی بازی نکنی !!!!!!!!!
این یخچالم و هم که یاد گرفتی هر وقت تشنه ات میشه ..میری برای خودت اب ابمیوه و یا شیر برمیداری
خلاصه از خودت پذیرایی میکنی
نگاه کن چه قشنگ صندلی هم گذاشتی زیر پات
24فرودین بعد از خوردن شام رفتیم با ماشین دور زدیم .بعد رفتیم روبه روی ابشار شیطان کوه ( ترنج ) سان ساین و شیر پسته سفارش دادیم
اینم گلچینی از اون روز
25 فرودین هم هوااااااااااااا عای بود رفتیم دریا
دریای چمخاله .که شهر بازی هم داره اول رفتیم قسمت شهربازی
من و شما دوتایی سوار ماشین شدیم و کلی کیف داد
اینم ژست جدیدته .هر وقت بخوای همکاری کنی این شکلی دستت و میزاری زیر چونه ات
فدای چشااااااااااااااااااااااااات
بعدش رفتیم لب دریا
موتور سبزه .تفنگ ابپاش و فرغون و بیلچه هاش و ...همه رو اورده بودیم تا حسابی بازی کنی کیف کنی
28 فروردین .پدر جون .دختر دایی و عمو مجید اینها خونه ما بودن برای شام
اون شب تصمیم گرفته بودم بعد از خوردن شام برای بابا یه جشن کوچیک بگیرم .اخه پدر جونی متولد 27 فروردینه
خیییییلی شب خوب و خاطره انگیزی شد .
اهنگ شاد گذاشتیم و بزن و برقص
موقعه عکس انداختن کل کل پرسپولیس استقلال بود
برای پدر جووووووون دو تا کادو گرفته بودم یکی برای تولودش یکی هم روز پدر که خیییلی نزدیکه
یه لباس مردونه مارک که هم اندازش بود و هم خیییلی بهش می امد
و یه گرمکن اسپرت
روزت مبارک پدر عزیزم
برای بابایی هم مخواستم با سلیقه خودش یه چیزی بخرم که همکاری نکرد و گفت بعدا
این تفنگ و ست بیلچه و شن کش و هم کادو کردم گذاشتم داخل ساک دستی با عکس مک کویین دادم به مرد کوچکم
مرررررررررد کوچولوی مامان پیشاپیش روزت مبارک
این عکس هم مال 29 فروردین هست که امدیم تو حیاط
ایلیا و پدر جونی که مثلا تیر خورده مشغول بازی
منم مشغول کاشت بوته هایی بودم که خریده بودم .واقعا سرگرم شدن تو باغچه بهم انرژی میده
5 تا بوته خیار و گوجه و بادمجون وفلفل و.
که تو باغچه کاشتیم .
بااااااااااااکمک ایلیا خان
وای تا این دونه ها و بوته ها به ثمر برسه دلم اب میشه
اینم ایلیا جووون که با بیلچه های جدیدش تو باغچه داره کمک مامان میکنه